کارگربدون استاد قسمت اول
سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۶:۴۲ ب.ظ
پوست هایش دراثرکارگری و علاقه زمخت شده بود.معجزه آمیزهمه کاربلدبود و به صورت معجزه گونه کارمینمود.به زمین و زمان شک داشت پولش رابه بانک نمیدادچون میترسیدهمه بفهمندچقدرپول دارد.پولش رادرمتکا می گذاشت به زحمت پول جمع کرده بودوقدرپول رامیدانست.
علی دوست اوبوداماشاگردی و کارگری رادوست نداشت ازدست زمخت چند شش میشد.
ناهاراوهمیشه نان وکباب بود چون تصادفی پول قلمبه ای به دست آورده بود.
- ۹۹/۱۲/۱۲
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.