رمان ویژه

باغ خیال

رمان ویژه

باغ خیال

سلام خوش آمدید

کارگربدون استاد قسمت اول

سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۶:۴۲ ب.ظ

پوست هایش دراثرکارگری و علاقه زمخت شده بود.معجزه آمیزهمه کاربلدبود و به صورت معجزه گونه کارمینمود.به زمین و زمان شک داشت پولش رابه بانک نمیدادچون میترسیدهمه بفهمندچقدرپول دارد.پولش رادرمتکا می گذاشت به زحمت پول جمع کرده بودوقدرپول رامیدانست.

علی دوست اوبوداماشاگردی و کارگری رادوست نداشت ازدست زمخت چند شش میشد.

ناهاراوهمیشه نان وکباب بود چون تصادفی پول قلمبه ای به دست آورده بود.

  • سیدمحسن احمدی فلاح نژاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

رمان وداستانک

طبقه بندی موضوعی