رمان ویژه

باغ خیال

رمان ویژه

باغ خیال

سلام خوش آمدید

ماجراهای حامدشنگول و فائزه شنگول قسمت اول

جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۲:۴۳ ب.ظ

یکی بود یکی نبودزیرگنبدکبودبین بچه های مهدکودک خاله نرگس دو دوست خوب به همراه مادرهای خودازخاطرترس ازلولوبه مهدکودک میرفتند.

هردوازسایه خودمیترسیدندولی انیمیشن لوک خوش شانس که سریعترازسایه خودش بودرادوست داشتند.

این دو دوست به نام های فائزه شنگول وحامدشنگول دنبال هم میدویدندوتوپ بازی میکردند.

تاسن24سالگی ازاقتصادایران چیزی نمیفهمیدند.دنیاراکوچک میدیدندفکرمیکردندسالی ده میلیون تومان پس اندازکنندخانه میخرنددرحالیکه بعداز  چهل سال هم نمیتوانستندقدرت خرید خانه را داشته باشند.

درمهدکودک لای کارتن میخوابیدند.در پارک هم انگاربایدلای کارتن پس از ازدواج و بچه دار شدن  میخوابیدند.تنهاشنگول بودن آنها باعث میشدمادرانشان با پای شکسته لی لی کنند و سمت دررفته باهم صله رحم کنند.وقتی دارای عقل بودندسرنوع جنسیت بچه مشکل داشتند وقتی فائزه شنگول گفت دختر خوبه لباسشویی خونه هست حامدشنگول استقبال کرد ولی وانمودمینمودکه پسر دوست ندارد.حالاسن34برای حامدشنگول دخترش را عذاب میدادباباچراپیرشده سوال دختر فقط این تصویرذهنی تکرارنشدنی نبود.

  • سیدمحسن احمدی فلاح نژاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

رمان وداستانک

طبقه بندی موضوعی