رمان ویژه

باغ خیال

رمان ویژه

باغ خیال

سلام خوش آمدید

فرمانده قسمت چهارم

پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۴۶ ب.ظ

توجه حامد بن کامل به خصلت خودش بستگی داشت.وازهمه چیز مطلع میشدلزومی نداشت در اینترنت بگردداودرخیابان هم دیده بود وهم می‌شنید.

ساعات قرارشبانه تلگرامیtabooبرایش یک معنا داشت.

صاحب فرزندپسرشده بود نگران این بود که باهمنشین های خودش هم اینگونه شود.پرده دریده شده بود منطقه مملوازموبایل بود همه چیزلومیرفت.خودارضایی درخواست شخصی اوازپسرش بود.

 

  • سیدمحسن احمدی فلاح نژاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

رمان وداستانک

طبقه بندی موضوعی