رمان ویژه

باغ خیال

رمان ویژه

باغ خیال

سلام خوش آمدید

فرمانده قسمت سوم

پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۴۳ ب.ظ

حامد بن کامل بادخترعموی خود پس از ازدواج مشکل داشت.فائزه بن کامل میگفت مادر من پادردداردوحامدبن کامل میگفت آره پادردداره دو قدم بیشترنمیتواند  راه برودامادرجشن عروسی مداوم به کمرش  قر  میده.

ازحامدبن کامل غیرازاین بعیدنبوداودلش میخواست عقد ازدواج دائم نکند.

  • سیدمحسن احمدی فلاح نژاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

رمان وداستانک

طبقه بندی موضوعی