رمان ویژه

باغ خیال

رمان ویژه

باغ خیال

سلام خوش آمدید

افسران قسمت اول

جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۴۴ ب.ظ

حامد تازه ازدانشکده پلیس فارغ التحصیل شده بود.دلش میخواست جایی راببیندکه همه کارهای اوراتحسین کنند.امابه تازگی عملکرد بخش های مختلف را میفهمید.دردنیاارزشی نداردجانش راهدردهدجهت دفاع ازدیگران وقتی دید خیلی پست ها رابه خانم هامیدهند.باخودش گفت برای چی اینهاراآچارفرانسه اداره کرده اند.

سربازی هم دلش نمی خواست برودمیگفت میروم کشته شوم.اگرهمسروبچه هم داشته باشم همسرم تمام عمر به من وفادارنمیماند.

درخاورمیانه همه ادیان روی حجاب تعصب داشتنددرایالات متحده اینگونه نبود.

جنگ درفلسطین یاراهروهای تودر توی رژیم کودک کش مفهوم هیچ میداد.

حامدنمازمیخواندودوربین هانشانش میدادندایالات متحده نمازجمعه رادوست نداشت.

سخن های روی هوادرواتس اپ بهتردردسرمیشدند.حامدواردحوزه فیلترینگ شد.اول هم با خودش معلوم نبودچندچندهست.اوهنوززیرتیرباربودودفاع باید انجام میداد.

  • سیدمحسن احمدی فلاح نژاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

رمان وداستانک

طبقه بندی موضوعی