رمان ویژه

باغ خیال

رمان ویژه

باغ خیال

سلام خوش آمدید

شیطونک های کوچولوقسمت اول

پنجشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۳ ق.ظ

سلام فاعزه کوچولو.این سخن ننه اقدس بود.فاعزه کوچولوازننه اقدس خوشش نمیامدزیراننه اقدس همیشه به اومیگفت فاعزه کوچولو.فاعزه کوچولوهروقت مهدکودک میرفت بانرگس کوچولوخاله بازی میکردوقتی ازنرگس کوچولوجداشد.کم کم خاله بازی راکنارگذاشت وشروع به جمع کردن پول برای آینده خودنمود.هرچی جمع میکردبه سرماه نرسیده خرج چیپس وپفک وشکم میکردزیرابتازگی باشیماکوچولودوست شده بودواومیگفت جمع نکن که یکی دیگه بخوره تامیتونی بخورچون گرون میشه وهمونم گیرت نمیاد.سالیان سال فاعزه کوچولوقلکی خالی داشت وقتی حامدکوچولوقلکش رابه اونشان دادباخودگفت کاشکی پولم راجمع میکردم میریختم توقلک حامدکوچولوقلکش پرازدلاربوداومیدانست ریال بی ارزش میشودازاینروهمیشه پول توجیبی خودراتبدیل به دلارمیکردودرقلک پس اندازمیکرد.پول موجوددرقلک اوبه ریال برابرباارزش یک ویلادرلواسان تهران بود.حامدکوچولوپول داربود.دراین لحظه فاعزه کوچولوبه یادآوردکه تامیتواندبایدازدیگران بکندوبخوردودیگران همیشه نگرانش باشندازاینروباحامدکوچولودوست شدتاجیبش جیب اوباشد.

  • سیدمحسن احمدی فلاح نژاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

رمان وداستانک

طبقه بندی موضوعی